به امام حسن علیه السّلام گفتند: فیک عظمه، شما عظمت خاصی دارید. امام
فرمود: لا بل عزّهٌ، قال الله تعالی فللّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین، این
عظمت نیست بلکه عزت است، خداوند فرموده است: عزت برای خدا، پیامبرش و
مؤمنان است.[۱۴]
امام در مدت هشت نه سالی که پس از صلح در مدینه بودند، مرتب با شیعیان
کوفه که برای حج به حجاز میآمدند دیدار داشتند. طبیعی هست که آنها حضرت را
به عنوان امام خود پذیرفته و در کار دینداری خود از آن حضرت بهره
میبردند.
مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و
بسیار نیکو و لباسی در برکرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب.
درباره او پرسیدم. گفتند: حسن ابن علی ابن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای
وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب علیه السّلام حسد بردم که چگونه او
چنین پسری دارد.
پیش او رفته و پرسیدم: آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد. سیل
دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آنکه به
ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من
بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن میدهم و اگر پول نداری به تو کمک میکنم و
اگر نیازمندی، بینیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که در روی زمین
محبوبتر از او در نزد من کسی نبود.
:: موضوعات مرتبط: امام حسن مجتبی(علیه السلام) :: برچسبها: عزت,امام حسن,مجتبی