امام رضا (ع) نقل مي کند که نزديک عيد بود و حسن و حسين (ع) لباسي نداشتند .
به مادر خود فاطمه (س) گفتند : «مادر ! کودکان مدينه براي عيد خود را زينت
کرده اند ، پس تو چرا ما را با لباس آرايش نمي کني ؟». فاطمه (س) ، مي خواست آنها را خوشحال کند فرمود : «اي نور ديدگان! جامه هاي شما نزد خياط است ، هرگاه آن را دوخت ، به شما مي دهم». شب
عيد شد و حسن و حسين (ع) دوباره پرسيدند : «مادر لباسهاي ما چه شد؟» حضرت
فاطمه (س) گريه کرد و فرمود : «هرگاه خياط آورد ، به شما مي پوشانم ». چون
مقداري از شب گذشت ، در خانه را زدند . فرمود : «کيست؟». صدايي پاسخ داد :
«اي دختر پيامبر خدا! در را بگشا! من خياط هستم و جامه هاي حسن و حسين (ع)
را آورده ام ». حضرت زهرا (س)مي گويد : مرد با هيبت و خوشبويي را ديدم که
بسته اي به من داد و رفت ». وقتي حضرت فاطمه (س) آن بسته را باز کرد و ديد ،
ديد دو پيراهن و دو زير جامه و دو عمامه و دو کفش در آن است . شاد شد و
بچه ها را بيدار کرد و آن جامه ها را به آنها پوشانيد. وقتي عيد شد ،
رسول اکرم (ص) به خانه ي فاطمه (س) آمد و حسن و حسين (ع) را با لباسهاي
زيبا ديد. آنها را بوسيد و به آنها تبريک گفت و بر دوش خويش نشانيد و به
سوي مادرشان برد و فرمود : «فاطمه جان ! آن خياطي که جامه ها را آورد ،
شناختي ؟» فرمود : «نه ، خدا و رسولش داناترند». فرمود : «اي فاطمه ! او
خياط نبود ، بلکه رضوان ، خازن بهشت بود و اين جامه هاي بهشتي است و جبرئيل
به من از نزد خداوند جهانيان خبر داده است »